روزنوشتهای ماهان

روزنوشتهای ماهان

پرسپولیسی و بارسا ❤️‍
روزنوشتهای ماهان

روزنوشتهای ماهان

پرسپولیسی و بارسا ❤️‍

پروانه نارنجی

 من جمعه ها که به حیاط میروم تا ظهر آنها را میبینم. دیروز که در کتابم می‌خواندم پروانه نر بزرگتر از ماده است رفتم تو حیاط تا آن را پیدا کنم.
به مادرم گفتم کدوم پروانه را بیشتر دوست داری؟
مامانم گفت پروانه آبی
ولی من پروانه بلوط برگی نارنجی رو بیشتر دوست دارم میدونید چرا؟
چون دو طرف بالهایش نارنجی است.
 دیروز را در حیاط به گلها آب میدادیم. گل جعفری هفت رنگ بعد از یاس سفید محبوب مادرم هست. تا ظهر دنبال یک پروانه نارنجی بودم که فیلمش را بگیرم. فیلمش را روی زمین خاکی گرفتم. فکر کنم پروانه ها خاک هم می‌خورند.
جمعه های روستای احمدآباد مشهد را بیشتر دوست دارم. آنجا گلابی خوردیم و زود تمام شد. اونجا یه بار پوسته یه پروانه سبز هم تو حیاط پیدا کردم.


_______________________


I see them in the yard on Fridays until noon. Yesterday, when I was reading in my book that the male butterfly is bigger than the female, I went to the yard to find it.
I asked my mother which butterfly do you like the most?
My mother said the blue butterfly
But I like the orange-leafed oak butterfly the most. Do you know why?
Because both sides of its wings are orange.
Yesterday we were watering the flowers in the yard. The seven-colored crocus is my mother's favorite after the white jasmine. I was looking for an orange butterfly until noon to film it. I filmed it on the dirt floor. I think butterflies also eat dirt.
I like the Fridays in the village of Ahmadabad, Mashhad the most. We ate pears there and it was over soon. Once I found the shell of a green butterfly in the yard.

حکمت کشتی گیر

دیروز داشتم برنامه کودک میدیدم که مامان امیرعلی زنگ زد و گفت میخوان بیان خونه مون.

امیرعلی یک برادر همسن حکمت دارد. او با من بازی میکند و برادرش با حکمت.

برادر امیرعلی حکمت را زد و من به حکمت یاد دادم که چطور او را بزند. وقتی حکمت با برادر امیرعلی کشتی گرفت مادرم از آنها عکس گرفت.

انقدر بازی حکمت خوب بود که مادرم تا شب فیلم کشتی گرفتن قهرمانان کشتی آزاد و فرنگی ایران را برایش گذاشت.

اتاق بازی ما بچه ها همیشه همین طور است.


________________________

Yesterday I was watching a children's program when Amir Ali's mom called and said they wanted to come to our house.
Amir Ali has a brother the same age as Hekmat. He plays with me and his brother plays with Hekmat.
Amir Ali's brother beat Hekmat and I taught Hekmat how to beat him. When Hekmat wrestled with Amir Ali's brother, my mother took a picture of them.
Hekmat's game was so good that my mother kept the video of Iranian freestyle and Greco-Roman wrestling champions playing for him until night.
Our kids' playroom is always like this.

ماهان سوارکار

یکی خیلی شبیه مسی پیدا کرده ام تو ملوان انزلی بازی میکند. اسمش هم ماهانه و بهشتی فامیلشه. دیشب تا ساعت 11 داشتم بازی فوتبالش رو مقابل فولاد خوزستان نگاه میکردم. بابام که رسید گفت اینجا که نگاه میکنی میدونی کجاست؟

گفتم جنوب شرقی ایران. گفت نه حالا جمعه یادم بینداز جنوب شرقی ایران که سیستان و بلوچستان می افتد را نشانت بدهم.

جمعه به نظرم با دستیار مجازی هوش مصنوعی به موزه زاهدان سر زدیم. میگفت قبلا هم با این دوربین های سه بعدی شهرهای دیگه دنیا رو دیده. 

این دستیار کمک می‌کرد به صورت صوتی ازش بخواهم من را به مکانهایی که متناسب با علایم هست ببره. فکر کنم لیزر هم داشت.

دستیار هوش مصنوعی - زاهدان

با بابام رفتیم جای تابلوهای داستان‌هایی از شاهنامه فردوسی. من هم یک گشت زدم و با خودم گفتم دفعه بعد که اینجا می آیم آدرس رو بلدم.
یک گشتی در بازار سرپوشیده زاهدان زدیم.
بنظرم شما هم یک سر بیاید با هم مشهد را نگاه کنیم. من برای شما هوش مصنوعی از مشهد میشم.
بابام گفته اگر ده تا روپایی بیشتر بزنم به همه دوستاش شیرینی میده. من بهش گفتم جایزه بده. جای پل فردوسی مشهد که یک مرکز سوارکاری هست که دوست دارم یک اسب از اونا برام بخره. اسبهایش شرط بندی داره. دوستم از اونجا اومده با کلی عسک.


____________________________


I found someone who looks a lot like Messi, he plays for Malvan Anzali. His name is Mahan and his family is Beheshti. Last night I was watching his football game against Foolad Khuzestan until 11 o'clock. When my dad arrived, he said, "Looking here, do you know where it is?"
I said, "Southeast Iran." He said, "No, now, remember to show you the southeast of Iran, which is Sistan and Baluchestan."

On Friday, I think we visited the Zahedan Museum with an artificial intelligence virtual assistant. He said he had seen other cities in the world with these 3D cameras before.

This assistant helped me ask him to take me to places that corresponded to the signs. I think it had a laser.
We didn't go far with my dad, and I went straight to the place where there are panels with stories from Ferdowsi's Shahnameh. I also took a tour and told myself that next time I come here, I will know the address.
We took a tour of the Zahedan covered market.
I think you should come and see Mashhad together. I will be an artificial intelligence from Mashhad for you. My father said that if I bet ten rupees more, he will give all his friends sweets. I told him to give him a reward. There is a riding center in Ferdowsi Bridge, Mashhad, where I would like to buy a horse for me. They have betting on their horses. My friend came from there with a lot of money.

ماه گرفتگی

من چون اسمم ماهان است دوست دارم همه ماه گرفتگی ها را ببینم. امشب ماه کل حیاط را روشن کرده بود. میگن فردا شب قرار است ماه گرفتگی تا ساعت 11 باشد.

5 سالم که بود با بابام خورشیدگرفتگی را دیدم. برای بابام مهم بود. بار اول یک ورق قرمز شکلات بهم داد که از پشت به آن نگاه کنم.

فردا اولین ماه گرفتگی هست که میبینم.



________________________

Lunar Eclipse

Since my name is Mahan, I like to see all lunar eclipses. Tonight the moon lit up the entire yard. They say the lunar eclipse is supposed to last until 11 o'clock tomorrow night.
When I was 5 years old, I saw a solar eclipse with my dad. It was important to my dad. The first time he gave me a red sheet of chocolate to look at from the back.
Tomorrow is the first lunar eclipse I'll see.

باشگاه نیوکاسل

تازه دارم از این امتیاز جمع کردن ها یاد میگیرم. در مورد مالک باشگاه ها تحقیق میکنی بهت امتیاز میدهند. یک سایت پیدا کردم که لاتاریه. نیوکاسل رو اگر با این بهش معرفی کنین بهتون امتیاز میدن:
به این محدودیت‌ها که دست‌وبال نیوکاسل و مالکان سعودی‌اش را برای ریخت‌وپاش بسته باید اختلافات درونی باشگاه را هم که با آمدن پل میچل به‌عنوان مدیر ورزشی جدید آغاز شد، اضافه کرد.