تو اتوبوس بودیم. من دیدم یکی از دور داره بهم نگاه میکنه. به مادرم که گفتم اونم گفت آره. از بیرون همینطور داشت نگاهمون میکرد و میدوید سمت اتوبوس که تو ایستگاه بهش برسه. یکباری دیدیم افتاد تو آب ها. حتی غرق شد. بلوار شاهنامه با اینکه جویهای بزرگ داره، ولی آبگرفتگی هم داره. میدان هفت خان بلوار شاهنامه شهر توس یک جایی مثل میدان فلسطین مشهده که برا هر جا میخوای آدرس بدی اول میگی برو بلوار شاهنامه و از آنجا مسیریابی کن:
مامانم زودتر رفت که کمک برسونه. منم رفتم کمکش. چند نفری از اتوبوس پیاده شدیم. طفلکی ماکت هایش همه آب خورده بودن. از چوب ام دی افش فقط دو کاغذ سفید پشت و رویش مونده بود. کاغذهایش که همه رو آب برده بود.
من از بلوار شاهنامه در رفت و آمد به طرقبه شاندیز برای رسیدن به مدرسه و کار و زندگی، ذهن خانم ریاضی درگیر تفکیک اراضی مشهد طرقبه شاندیز+ توس!
آنقدر به شهر ما (شهر توس) رسیدگی نشد که گفتیم چرا محله ای از محلات مشهد باشه؟! گفتن خودمون جدایش میکنیم.
البته خوبه جدا بشه، چون شهردار داشت به کشفرود میگفت خشکرود و چند سالی بود که موضع گیری رسانه ای کرده بود که شاهنامه تشنه چاههای آب مشهد هم میشه!
ما نگاه کردیم کوه های هزارمسجد تا رادکان رو مدیریت کنیم، سرچشمه هایی دارن که هم میتوانند خودشون رو مدیریت کنند و هم میتونن کشفرود رو تا پل فردوسی پر آب نشون بدهند.
اینطوری شاید لازم نباشد من باز برم جای خانم معلم و اون برایم رو ترش کنه، چرا دارم برای دوتا قرآن حفظ کردن و مسابقه حفظ و نهج البلاغه چرتکه میندازم که شاگرد برتر میشم و مزایایی که شامل حالم میشه با روح اسلام و قرآن در تضاد هست یا نه!