روزنوشتهای ماهان

روزنوشتهای ماهان

پرسپولیسی و بارسا ❤️‍
روزنوشتهای ماهان

روزنوشتهای ماهان

پرسپولیسی و بارسا ❤️‍

من تو اتوبوس کنار مامان

تو اتوبوس بودیم. من دیدم یکی از دور داره بهم نگاه میکنه. به مادرم که گفتم اونم گفت آره. از بیرون همینطور داشت نگاهمون میکرد و میدوید سمت اتوبوس که تو ایستگاه بهش برسه. یکباری دیدیم افتاد تو آب ها. حتی غرق شد. بلوار شاهنامه با اینکه جویهای بزرگ داره، ولی آبگرفتگی هم داره. میدان هفت خان بلوار شاهنامه شهر توس یک جایی مثل میدان فلسطین مشهده که برا هر جا میخوای آدرس بدی اول میگی برو بلوار شاهنامه و از آنجا مسیریابی کن:

مامانم زودتر رفت که کمک برسونه. منم رفتم کمکش. چند نفری از اتوبوس پیاده شدیم. طفلکی ماکت هایش همه آب خورده بودن. از چوب ام دی افش فقط دو کاغذ سفید پشت و رویش مونده بود. کاغذهایش که همه رو آب برده بود.