کسیکه رفت فرانسه و فرزند خوانده ش اونجا درس خونده و باهم برگشتن خونه سالمندان دانشگاه، مادربزرگ کیمسه بوده. اینطوری بخوام بیام اونور انگار خیلی دوست داشتم آخرش خونه سالمندان ببرندم.
خانواده ای که بیش از یک ادعا رویت داشته باشد ولی نخواد تو این مدت زندگی کنه و هربار یک نوکری چیزی برا نشستن پا کنه، برا باقی عمرت هم همینه.
یه کسی از اون خانواده بخواد شوهرم بشه پذیرفتنی نیست کسی باشه که بخواد ببردم اونور که هیچ نبودن.
پس فردا هم هزار تا عیب پیری که پیدا کردم یه چس میکنند و میگویند که پول نداریم سالمندی.
اولین نگاه رو که بهم کردن وقتی بود که ماه رمضان زمستان می افتاد. گذشته و گذشته و ماههای قمری یکی پس از دیگری طی شده تا دوباره ماه رمضان برسه به اون زمستانی که اینها اولین نگاه رو بهم داشتن.
اینها میخواهند بیایند خواستگاریم. اگر هوشمند هم نبودم در خواستگاریشون فکر و تامل باید میکردم. چه برسه وقتی که آنقدر ماهها گذشته.
منافقین
اگر همسر داشتم جایی میرفتم که پشتم بگن ...ش سیاهه یا کروکدیل وارد میشود؟
به خودشون اجازه میدادند؟ یا همسر نداشتن یه پنجره شکسته شده که مایه مباهات برخی و مایه فرومایگی؟
ترکی یاد بگیرم که تهش اینطوری و بدتر بشه؟
اتفاقاتی که چند روز اخیر افتاد باعث شد اگر اندک محبتی یا دلسوزی برا کسی داشتم همون هم نداشته باشم.
تو برنامه هایم تجدید نظر میکنم.
همسری میخواستم که برام لباس باشه، نه اینکه با وجودش هر روز یه جایی بهم بگویند بیا که نقاط ضعفم پررنگتر بشه و یا بهم گوشزد بشه.
همسر خیالی توهمی یه جایی تو هیچستان باشه.
هرچیزی پایانی داره. پایان تلاش برا به دنیا آوردن حکمت منجر به تولدش شد و پایان یادگیری ترکی تبلیغ چهار تا کشور ترک شد
دختره میگفت مادرش هتل کار میکرده. هفت سالگی خودش و خواهرش تو هتل بودن که یکی میبردش فوبیای جنسی میگیره.
تعریف میکرد طب سنتی که هتل کار میکرده یکبار گفتن خانم برو کارت دارند.
باور نمیکردم تا اینکه دیدم. فرقی که دارند اینه که حسین حسین میکنند! وگرنه هیچ رعایت دین نمیکنند.
میگن زیرساختهای هتلداری داریم. این زیرساخته؟
هر روز یک ویلایی محدوده رضوی و جاهای خوش آبوهوا تبدیل به یک ساختمان چند واحدی میشه. درخت چیه؟ آبهای زیادی فاضلاب چندین لباسشویی بزرگ ساختمون میشه. هرجایی هتل داره. سرچشمه داره، کنار رودخانه داره، جای خشکش داره و خوش آبو هوایش هم داره.
ماشین بزرگ می آورند و ساختمان میسازند، که براحتی هتل میشه. هتلی با نورهای مصنوعی که دود نیروگاهی ایران میشه.
کارگر و پذیرش هتلی که چانه برا حقوق زیر معیشت میزنه در بیرون دادن پستان مشکلی ندارد. دختره تجارتش با اینکار شده یک ماشین و زمین. در مقایسه با بقیه هم کم اومده.
امروز که اینه پسفردا سلاحهای جنگی بینشان درمیاد. اینها خودجوش هم نیستن، مراودات آمریکایی صهیونیستی دارند.
امروز رئیس رو کردن پزشکیان و تازه اولشه.
_________________
Iran's Hoteliers' Quarter
Someone who went to France and his adopted son studied there and returned together to the nursing home of Grandma was Kimse. I wanted to come there like this, as if I really wanted to take me to the nursing home.
A family that has more than one claim to see you but does not want to live there for this long and each time a servant makes something to sit on, is the same for the rest of your life.
It is unacceptable for someone from that family to ask to be my husband, it is not acceptable for someone to want to take me there when they are nothing.
Then tomorrow they will make a joke about the thousand old age flaws that I found and say that we do not have money for old age.
The first time they looked at me was when the month of Ramadan was falling in the winter. The past and the past and the lunar months passed one after the other until the month of Ramadan came again in that winter when they looked at me for the first time.
They want to come and propose. Even if I was not smart, I should have thought and pondered about their proposal. What if it is so many months later.
Hypocrites
If I had a wife, would I go somewhere where they would say, "It's black or a crocodile will enter"?
Would they allow themselves to do so? Or not having a wife is a broken window that is a source of pride for some and a source of humiliation?
Should I learn Turkish so that it ends up like this and worse?
The events of the last few days have caused me to have even a little love or compassion for someone.
I am reconsidering my plans.
I wanted a wife who would be a garment for me, not someone who would tell me to come somewhere every day so that my weaknesses would be highlighted or pointed out to me.
An imaginary wife would be somewhere in nowhere.
Everything has an end. The end of trying to give birth to Hikmat led to his birth and the end of learning Turkish was to advertise four countries.
The girl said her mother worked in a hotel. When she was seven years old, she and her sister were in a hotel when someone took her and she developed sexual phobia.
He was describing a traditional medicine doctor who worked in a hotel and once said, "Madam, go get your card."
I didn't believe it until I saw it. The only difference is that they call it Hossein Hossein! Otherwise, they don't observe any religion.
They say we have hotel infrastructure. Is this infrastructure?
Every day, a villa in the Razavi region and places with good weather turns into a multi-unit building. What is a tree? We build a lot of sewage and several large laundries. Wherever there is a hotel. It has a source, it has a riverside, it has a dry place and it has good weather.
They bring big cars and build buildings, which easily become hotels. A hotel with artificial lights that turns into the smoke of an Iranian power plant.
The workers and receptionists of a hotel who work for a living wage have no problem showing their breasts. Their business girl has become a car and land with this. Compared to the others, she has become poor.
Today, the day after tomorrow, weapons of war will be exchanged between them. These are not spontaneous, they have American-Zionist connections.
Today, the head is Pezeshkian, and that's just the beginning.
اینطور نیست که وقتی ما انقلاب کردیم بخواهیم به سنت ها و ارزشهامون برگردیم. مثال میگم که قدیمی ها بیشتر یادشون هست. مثلا زن صاحبخانه مون یه شیشه مربای پوست پرتقال درست کرده بود. چیزی که الان سالهای ساله بهش فکر هم نمیکنیم. یا مثلا از همون قدیمی ها، شاید فقط یه اسپند دود دادن، اون هم برای واقعا خواص درمانیش رو، احتمالا بیشتر دهه شصتی ها هم، اجرا کنیم. درصورتیکه قدیمی تر ها به معطر شدن فضا به جز با همون پوست پرتقال هنگام تهیه مربا اهمیت میدادند؛ با یه ذره بهارنارنج حتی فضای حیاط رو معطر میکردند.
پس اینکه میگن مردم ایران دوست داشتن سنتی شوند پس انقلاب کردند با چند مثال نقض میشه. مثال زیاد هست برایش. از جمله اینکه الان همین ژاپنی ها کرسی رو با نام کدادسو و حفظ ارزشها و اتفاقاً یه نوآوری که دیگه لازم نیست نگران چپ شدن وسیله گرمازا باشیم تو فضای اتفاق های کوچکشان حفظ کرده اند و بارها تبلیغش رو کرده اند. این در حالیه که همون کرسی رو ما اگر بخواهیم داشته باشیم باید وارد کنیم!
It's not like we wanted to go back to our traditions and values when we made a revolution. For example, the old people remember more. For example, our landlady had made a jar of orange peel jam. Something we don't even think about for years now. Or, for example, from the old ones, maybe we should smoke pecans, that too for its healing properties, probably mostly from the 60s. If the older people cared about making the space fragrant except with the same orange peel when preparing jam; With a bit of spring orange, they even scented the courtyard.
Hence, if other countries say that Iranian people want to be traditional, then they made a revolution, it is contradicted with a few examples. There are many examples for it. Among other things, the same Japanese people have kept the Korsi with the name of Kadasu and preserving values, and by the way, an innovation that we don't have to worry about the heating device being left in the space of their small events, and they have advertised it many times. Meanwhile, if we want to have the same Korsi, we have to import it!
سردرگمی تکنولوژیک، عامل ناباروری جوانان ما
من بحثم رو با ذکر این نکته تمام کنم که جوانان ایرانی، نه خودشون قصد برگشت به ارزش ها و خرده فرهنگ ها رو دارند، و نه اگر قصدش را داشتند میتوانستند برگردند. مثالم برای سنت ازدواجه.
یک پسر ایرانی رو در نظر بگیرین که همه چیز کامله. خانواده ش برایش یک مغازه در پاساژ و یا یه برج تجاری خریده اند و خودش هم به تغذیه اش توجه میکنه. مثلا تخمه آفتابگردان، تخمه کدو و این جور چیزها کمترین مواد مغذی پروتئینی در دسترسشه. بعد میری مغازه ش میبینی اصلا تو مغازه نیست. چرا؟
به چند دلیل. یکیش مثلا برای یک بار مواد مخدر امتحان کرده و اون زن اسکیزوفرنیش فعال شده!
دیگه قهوه خورده، طبق معمول و مرسوم امروزی ها. نوع قهوه ش تو ۸۰درصدی عربیکا قرار میگرفته که از نوع وارداتی و تراریخته بوده. یا مثلا گندمی خورده که طبق گفته کشاورزان نابارور بوده و انسان رو هم نابارور میکرده!
جالب اینجاست که در تمام این موارد که صحت هم دارند، وزیر وزرا در طول این چند دهه سعی در انکار آن داشته اند. مثلا همین ساداتی نژاد رو درنظر بگیرید. الان داره جلسات دادگاهش سر پرونده چای دبش رو میگذرونه، ولی وقتی سر کار بود میگفت ممکنه گندم تراریخته از طریق قاچاق وارد کشور شده باشه که اون هم شما میگین، و ما نمیگوییم که تراریخته و نابارور بوده! در مورد قهوه هم همین طور. نستله که مکانی با همین نام در سرزمین رژیم صهیونسیتی هست بخش اعظم قهوه وارداتی ایرانی رو تشکیل میده و اگر ما رو تحریم نکرده باشند چه دلیلی وجود داره که دستکاری ژنتیک با اهداف عقیم سازی شده نباشد؟!
به جز این، کارگروه دستکاری ژنتیک و تراریخته تمام تلاششان را میکنند که کمتر کسی متوجه این امر بشه!
به هر حال، چیزی که انکار ناپذیره اینه که ما با نسلی که به سمت پیری و سالمندی میره مواجهیم که قصد باروری ندارد و اگر هم قصدش رو داشت بشدت با موانع متعدد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی کشاورزی مواجهه!