دیروز میخواستم یه تیرکمون بخرم ولی مامانم به جاش میخواست بومرنگ بخره. آخرشم هیچ کدومو نخریدیم. کلی اسباب بازیهای قشنگ از مرد عنکبوتی بود مثلاً تو دستش تیرهایی بود که با دستش پرتاب میکرد. نخریدیم و به جاش رفتیم تو حیاط. من چند تا عنکبوت پیدا کردم یکیشونم نجات دادم.